سید علی

ساخت وبلاگ
پروژه پوشک گیری: 2 سال و 7 ماهه بودی که شروع کردیم شما را از پوشک بگیریم. دو روز تعطیلی پشت هم بود که از روز قبلش شروع کردیم. منم باردار بودم و خیلی سختم بود اما راهی بود که باید میرفتیم. دو هفته اول باناامیدی تمـــــــــام طی شد. 5 تا شورت آموزش داشتی که یهو 5 تاش خیس روی بند بود. تقریبا زندگی هم به گند کشیده شد. بابا که چند روز اول جا زد گفت ول کنیم. این یاد نمیگیره. بذاریم خوب عاقل بشه. اما من گفتم تا قبل دنیااومدن ریحانه باید این پروژه تموم شه. تقریبا بار این پروژه روی دوش من بود.یکماه ونیم طول کشید تا تونستی کنرل کنی خودتو. اون موقع میگفتم که سخت ترین مرحله بزرگ کردن بچه همین مرحله اس. واقعا سخت بود و طاقت فرسا. نزدیکای تولد سه ساگی سید علی بود که ریحانه سادات دنیا اومد. یعنی 20 روز مونده به تولد سه سالگی. از قبل اینکه آبجی دنیا بیاد کلی مطلب میخوندیم من باب ورود بچه جدید و اینکه باید چکار کنیم که شما ضربه روحی نخوری. روزی که از بیمارستان اومدم و دیدی یه نی نی بغلمه کلااااا خودتو میزدی به اون راه که نه منو ببینی نه نی نی جدیدو!! محل نمیذاشتی. هرچیم برات هدیه و کادو خریده بودیم که سید علی ...
ما را در سایت سید علی دنبال می کنید

برچسب : سه سالگی کودک,سه سالگی,سه سالگی خواجه امیری,سه سالگیت مبارک,سه سالگی احسان خواجه امیری,سه سالگی بچه ها,سه سالگی کودکان,سه سالگی دخترم,جشن سه سالگی رادیو هفت, نویسنده : 2alikuchooloo7 بازدید : 393 تاريخ : يکشنبه 21 آذر 1395 ساعت: 14:26

19 آبان بابایی بعد از دو هفته میخواست بیاد خونه. مادر هم گفته بود منم میون راه بردار بریم شیراز که بچه ها را ببینم دلم براشون تنگ شده. بابایی میون راه مادر و اقا جون و عمه سمیه و دو تا بچه هاشو آورد شیراز. ( گرچه بعدا فهمیدم به یاد ده سال قبل که چنین روزی روز بله برون ما بود خواسته دوباره دورهم جمع شیم ) ما هم افتادیم به جون خونه و تمیز کردیم که جلو یارون شوهر آبرومون حفظ شه  بابا اینا ده و نیم شب رسیدن. و شما اینقدددددر ذوق داشتی که هی میگفتی بابا خیلی دوست دارمــــــاااا. بابا من از تو خوشحالماااا . و با دو تا پسر عمه هاتو ریحانه سادات چهارتایی افتادین به جون خونه و درعرض نیمساعت خونه منفجر شد.  توی این سه روز به شما خیلی خوش گذشت . شبا دیگه پیش ما هم نمیخوابیدی. گریه گریه که پیش محمد حسین (با تلفظ شما محمد حسینگ ) بخوابم . موقعی هم که میخواستن برن گیر داده بودی چرا میخواید برید؟؟؟ بابایی ما هم بریم اصفهان . حالا بریم سراغ عکسا جایگاه ریحانه سادات هنگام پهن بودن سفره. البته ایشون نقش ریحون دارن وسط سفره :) همکاری برای باد کردن بادکنک [ موضوع : ] (Wh سید علی ...
ما را در سایت سید علی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2alikuchooloo7 بازدید : 463 تاريخ : يکشنبه 21 آذر 1395 ساعت: 14:26

شهریور ماه ، بابایی دیگه منتقل شد بندر لنگه و من توی شُک بودم که چه جوری از پس ریحانه سادات و شما و کارای اداره و خونه بر بیام. خیلی شرایط روحی بدی داشتم. همش فکر میکردم لنگ میزنم نمیتونم زندگیو جمع و جور کنم. شما دوتا هم بسیار وروجک و شیطون. اینکه قرار بود ریحانه ساداتو بذارم مهد خیلی اذیتم میکرد. دل و دماغ تولد گرفتن نداشتم. اما به خودم اومدم گفتم تا کی میخوای بشینی غصه بخوری. خودتو جمع کن دختر!! عزممو جزم کردم قبل از ماه محرم ، شب عید غدیر براتون تولد بگیرم. چون ولیمه شب غدیر هم خیلی ثواب داشت ، هم اینکه تولد بابایی و ریحانه سادات 26 شهریور بود ، تولد شمام 15 مهر ، بهترین موقع شب عید غدیر بود 29 شهریور ،اول زنگ زدم به بابا که میتونی برا عید غدیر خودتو برسونی. گفت آره. مرخصی میگیرم و میام. به فک و فامیل هم زنگ زدم و همه گفتن حتما میایم. حالا من فقط دو روز وقت داشتم. نصفشو هم که سر کار بودم! شبا هم پروژه خوابوندن شما دوتا خیلی خستم میکرد. یهو میدیدی 2 ساعت تمام من درگیر بودم. خدا رو شکر دایی مهدی اومد و همرام برا سفارش شام و کیک و خریدا اومد. وسایل تزیینو و تولد را هم از قبل خریده بود سید علی ...
ما را در سایت سید علی دنبال می کنید

برچسب : تولد 4 سالگی,تولد 4 سالگی پارسا,کیک تولد 4 سالگی,متن کارت تولد 4 سالگی,جشن تولد 4 سالگی,تم تولد 4 سالگی,متن تولد 4 سالگی,جشن تولد 4 سالگی پنگول,عکس کیک تولد 4 سالگی, نویسنده : 2alikuchooloo7 بازدید : 445 تاريخ : يکشنبه 21 آذر 1395 ساعت: 14:25